[2] الاجتهاد سعى و کوشش 1- من واجب حقوق اللّه على عباده النّصیحة بمبلغ جهدهم و التّعاون على اقامة الحقّ. 1- از حقوق واجب خداوند بر بندگانش این است که: به اندازه توانایى خود در خیر خواهى و نصیحت بندگان خدا کوشش کنند و در راه برقرارى حق در میان خود همکارى و کمک نمایند. 2- لیس على الامام الّا ما حمّل من أمر ربّه: الإبلاغ فى الموعظة، و الاجتهاد فى النصیحة و الاحیأ للسّنّة و إقامة الحدود على مستحقیّها و إصدار السّهمان على أهلها. 2- پیشواى مسلمانان غیر از آنچه که از طرف پروردگارش به او دستور داده شده، وظیفهاى ندارد: اعلام فرمان خدا با پند و اندرز، کوشش در خیرخواهى، احیاى سنت الهى، اجراى حدود خداوند بر مستحقان کیفر، و رساندن حق مظلومان بر اهلش. 3- [الى عثمان بن حنیف] ألا و إنّ إمامکم قد اکتفى من دنیاه بطمریه«»، و من طعمه بقرصیه، ألا و إنّکم لا تقدرون على ذلک، و لکن أعینونی بورع و اجتهاد، و عفّة و سداد. 3- [به عثمان بن حنیف:] آگاه باش که امام شما از دنیایش به دو جامه کهنه و از خوردنیهایش به دو قرص نان اکتفا کرده، بدانید که شما چنین نتوانید کرد، اما با پارسایى و کوشش و پاکدامنى و درستى مرا یارى کنید. 4- أشدّ الناس اجتهادا من ترک الذّنوب. 4- سختترین تلاش در میان مردم براى کسى است که گناهانش را ترک کند. جلوههاىحکمت، صفحهى 75- الاجتهاد أربح بضاعة. 5- تلاش و کوشش، سودآورترین سرمایه است. 6- العاقل یجتهد فی عمله و یقصّر من أمله. 6- خردمند، در کارش مىکوشد و از آرزویش مىکاهد. 7- من أعمل اجتهاده بلغ مراده. 7- هر که تلاش و کوشش کند، به مراد خود خواهد رسید. 8- لا تترک الاجتهاد فى إصلاح نفسک فإنّه لا یعینک علیها إلّا الجدّ. 8- تلاش و کوشش را در اصلاح نفس خویش، ترک مکن زیرا هیچ چیزى جز کوشش در این کار تو را یارى نمىکند. جلوههاىحکمت، صفحهى 8[3] الأجل«» مرگ و مدت 1- إنّ أجله [الانسان] مستور عنه و أمله خادع له. 1- همانا مرگ از نظر انسان پنهان و آرزویش فریبنده اوست. 2- إنّ مع کلّ إنسان ملکین یحفظانه، فإذا جاء القدر خلّیا بینه و بینه، و إنّ الأجل جنّة حصینة. 2- همراه هر انسانى دو فرشته است که او را محافظت مىکنند، پس هنگامى که تقدیر فرا رسد از او جدا شوند. و اجل، سپرى است نگاهدارنده. 3- من جرى فی عنان أمله عثر بأجله. 3- هر که با آرزو همعنان شود به مرگ و نابودى رسد. 4- مسکین ابن آدم، مکتوم الأجل، مکنون العلل، محفوظ العمل، تؤلمه البقّة، و تقتله الشّرقة، و تنتنه العرقة. 4- بیچاره فرزند آدم زمان مرگش نامعلوم، علل بیماریش ناپیدا، عملش محفوظ، پشهاى او را مىآزارد و تابش آفتاب او را مىکشد، و عرق بدنش بدبویش مىسازد. 5- لو رأى العبد الأجل و مصیره، لأبغض الأمل و غروره. 5- اگر انسان مرگ و عاقبت کارش را مىدید بىگمان با آرزو و غرورش دشمن مىشد. 6- إنّ أولیاء اللّه هم الذین نظروا إلى باطن الدّنیا إذا نظر النّاس الى ظاهرها، و اشتغلوا بآجلها إذا اشتغل النّاس بعاجلها. 6- همانا دوستان خدا آنانى هستند که باطن دنیا را مىبینند، هنگامى که مردم فقط به ظاهر آن مىنگرند و به آینده مىپردازند آن گاه که مردم به امور زود گذر دنیا مشغولند. جلوههاىحکمت، صفحهى 97- اعلم یقینا أنّک لن تبلغ أملک، و لن تعدو أجلک. 7- یقین بدان هرگز به همه آرزوهایت نخواهى رسید و از مهلت زندگیت هم تجاوز نخواهى کرد. 8- إنّک لست بسابق أجلک، و لا مرزوق ما لیس لک. 8- براستى که از اجل و سرانجامت پیشى نخواهى گرفت و از آنچه روزى تو نیست بهرهمند نخواهى شد. 9- بادروا العمل، و خافوا بغتة الأجل. 9- به کارهاى شایسته بپردازید و از فرا رسیدن مرگ بترسید. 10- جعل (اللّه) لکلّ شیء قدرا، و لکلّ قدر أجلا، و لکلّ أجل کتابا. 10- خداوند براى هر چیزى اندازهاى و براى هر اندازهاى مهلتى و براى هر مهلتى حسابى قرار داده است. 11- إنّ لکلّ أجل وقتا لا یعدوه، و سببا لا یتجاوزه. 11- هر اجلى و مدتى، وقت معینى دارد که از آن نمىگذرد و سببى که از آن تجاوز نمىکند. 12- بادروا المعاد، و سابقوا الآجال، فإنّ النّاس یوشک أن ینقطع بهم الأمل، و یرهقهم الأجل، و یسدّ عنهم باب التّوبة. 12- به سوى قیامت مبادرت کنید و پیش از آن که مرگتان فرا رسد تلاش کنید، زیرا که به زودى رشته آرزوى مردم قطع گردد و مرگ آنها را در آغوش کشد و باب توبه به رویشان بسته شود. 13- کفى بالأجل حارسا. 13- اجل، براى حفاظت انسان کافى است. 14- لکلّ حیاة أجل. 14- هر زندگى را پایان و مرگى است. 15- نفس المرء خطاه الى أجله. 15- هر نفس آدمى، گامى است به سوى مرگ. 16- و قیل له علیه السلام: کیف الرّزق و الأجل. فقال علیه السلام: إنّ لک عند اللّه رزقا، و له عندک أجلا، فإذا وفاک ما لک عنده أخذ ما له عندک. 16- به امام علیه السلام گفته شد: روزى و مرگ چگونهاند فرمود: براى تو نزد خدا روزى معینى است و براى خدا هم نزد تو مهلت معینى است، هرگاه آنچه مال توست به تو داد، آنچه از خود نزد تو دارد، مىگیرد. 17- من عرف أجله قصر أمله. 17- کسى که سرانجام زندگیش را دانست آرزوهایش کوتاه خواهد شد. 18- صلة الرّحم مثراة للمال و منسأة«» للأجل. 18- صله رحم، دارایى را فزونى بخشد و مرگ را به تأخیر اندازد. جلوههاىحکمت، صفحهى 1019- موت الإنسان بالذّنوب أکثر من موته بالأجل. 19- مرگ آدمى به سبب گناهان، بیشتر از مرگش به اجل و پایان زندگیش است. 20- الأجل یصرع. 20- اجل، آدمى را به زمین مىزند. 21- الأجل جنّة. 21- اجل، سپر بلاهاست. 22- الأجل حصن حصین. 22- اجل، دژى استوار است. 23- الآجال تقطع الآمال. 23- مرگها، رشته آرزوها را مىدرند. 24- الأجل یفضح الأمل. 24- مرگ، رسوا کننده آرزوهاست. 25- الأجل حصاد الأمل. 25- مرگ، درو کننده آرزوهاست. 26- ألا و إنّکم فی أیّام أمل من ورائه أجل، فمن عمل فی أیّام أمله قبل حضور أجله فقد نفعه عمله، و لم یضرره أجله، و من قصّر فى أیّام أمله قبل حضور أجله فقد خسر عمله و ضرّه أجله. 26- آگاه باشید که در روزگار آرزو هستید که مرگ در پى آن است، پس هر که در روزگار آرزو پیش از سر آمدن مهلت، به کار نیک بپردازد، کارهایش به او سود مىبخشد و از فرا رسیدن مرگ زیان نخواهد دید، و هر کس در روزگار آرزو قبل از سر آمدن مهلت، در انجام کار نیک کوتاهى کند، کارهایش زیان بخش و از فرا رسیدن مرگ، زیان خواهد دید. 27- أقرب شیء الأجل. 27- نزدیکترین چیز، مرگ است. 28- أصدق شیء الأجل. 28- راست ترین چیز، مرگ است. 29- إذا بلغتم نهایة الآمال فاذکروا بغتات الآجال. 29- اگر به پایان آرزوها دست یافتید، پس مرگهاى ناگهانى را به یاد آورید. 30- آفة الآمال حضور الآجال. 30- آفت آرزوها، فرا رسیدن اجلهاست. 31- عند حضور الآجال تظهر خیبة الآمال. 31- با فرا رسیدن مرگها، پوچى و زیان آرزوها نمایان مىشود. 32- عند هجوم الآجال تفتضح الأمانىّ و الآمال. 32- با هجوم مرگها، امیدها و آرزوها رسوا مىگردند. 33- لکلّ أجل حضور. 33- براى هر مهلتى حضور و فرا رسیدنى است. جلوههاىحکمت، صفحهى 1134- لو فکّرتم فی قرب الأجل و حضوره، لأمرّ عندکم حلو العیش و سروره. 34- اگر به نزدیکى و حضور مرگ بیندیشید، شیرینى و شادمانى زندگى به کامتان تلخ مىشود. 35- من الآجال انقضاء السّاعات. 35- از جمله اجلها، گذشت ساعتهاست. 36- نعم الدّواء الأجل. 36- اجل چه داروى خوبى (براى درمان دردها) است. 37- لا جنّة أقوى من الأجل. 37- هیچ سپرى قویتر از مرگ نیست. جلوههاىحکمت، صفحهى 12
عدالت ریشه در فطرت انسان دارد. هر انسانی به طور فطری تشنه عدالت است. این تشنگی و شیفتگی از اعماق وجود او نشأت می گیرد.عدالت قانونی است فراگیر که همه ابعاد زندگی اجتماعی را در بر می گیرد و نظام هستی بر محور آن می چرخد.اگر در جامعه ای حق هر صاحب حقی به او برسد، عدالت اجتماعی در میان آن ها رعایت شده است.عدالت اجتماعی مفهوم بسیار گسترده ای دارد که همه ابعاد روحی، جسمی، سیاسی، اقتصادی، فرهنگی، قضایی و... را در بر می گیرد.همان گونه که فرشتگان به هنگام خلقت انسان بر روی زمین پیش بینی کردند و گفتند:(اتجعل فیها من یفسد فیها ویسفک الدماء) [1] ؛ «آیا بر روی زمین کسانی را قرار می دهی که در آن فساد می کنند و خون می ریزند؟»از همان آغاز، فساد حاکم شد؛ جور و ستم آغاز گردید، پسر آدم، قابیل برادرش، هابیل، را به قتل رسانید و تا کنون این فساد و تباهی سرتاسر گیتی را فرا گرفته است. اگر در زمان خاصی در مکان معینی (چون عهد رسالت و ایام خلافت مولای متقیان) عدالت حاکم بوده، از نظر زمان و مکان آن قدر محدود بوده که در برابر جور و ستم حاکم بر کره خاکی در طول قرون و اعصار بسیار ناچیز است.بنابراین به جرأت می توان گفت هدف نهایی از بعثت پیامبران هنوز جامه عمل پوشانده نشده است.قرآن کریم هدف از ارسال رسل و انزال کتب را (لیقوم الناس بالقسط) [2] بیان فرموده.بر این اساس، هدف از بعثت پیامبران هنگامی تحقق می یابد که شالوده زندگی مردمان بر اساس «عدل» و«قسط» استوار شود.این معنی جز در حکومت عدل حضرت بقیه الله ـ ارواحنافداه ـ اتفاق نیفتاده و اتفاق نخواهد افتاد. 1)بقره،30 2)حدید،25 برگرفته ازکتاب برکات حضرت ولی عصر(عج)
کل الناس افقه من عمر بیهقی درسنن کبری از شعبی روایت کرده است:عمربن خطاب برای مردم خطبه خواند،پس حمدوثنای الهی بجای آوردوگفت:مهریه زنان رازیادقرارندهید،واگربه من خبربرسدکه زنی بیشترازآنچه پیامبربه عنوان مهریه پرداخته،مهریه قراردهد،من اضافه آنراگرفته ودربیت المال قرارمی دهم.سپس ازمنبرپایین آمد،زنی ازقریش نزذاوآمدوگفت:ای امیرمومنان!کتاب خداسزاوارتراست که از آن پیروی شود یاسخن تو؟گفت:بلکه کتاب خداوند،مطلب چیست؟گفت:مردم رانهی کردی ازاین که مهریه بالا بگیرند،درحالی که خداوند درقرآن می فرماید:«وآتیتم احداهن قنطارا فلا تاخذوا منه شیئا»(نساء:20)[اگرمال فراوانی (بعنوان مهر)به اوپرداخته اید،چیزی ازآن راپس نگیرید]. عمردو یاسه مرتبه گفت:کل احدافقه من عمر[هرکسی ازعمرداناتراست] کل الناس افقه من عمر روزی عمر به جوانی ازجوانان انصار عبور کرددرحالی که تشنه بودوازاوآب خواست،اوابی راباعسل مخلوط کردونزدعمرآوردولی عمراز آن نخوردوگفت:«اذهبتم طیباتکم فی حیاتکم الدنیا»[ازطیبات ولذایذدرزندگی خوداستفاده کردیدوبهره گرفتید].جوان به اوگفت:ای امیرمومنان!این آیه برای تووبرای هیچ یک ازاهل قبله نیست،قبل آن را بخوان:«ویوم یعرض الذین کفروا علی النار اذهبتم طیباتکم فی حیاتکم الدنیا واستمتعتم»(احقاف:20)[آن روزکه کافران رابرآتش عرضه می کنند(به آنها گفته می شود:)ازطیبات ولذایذدرزندگی دنیای خوداستفاده کردیدواز آن بهره گرفتید].عمر گفت :کل الناس افقه من عمر منبع گزیده ای از الغدیرص516و519
حکایت حاتم طایی راگفتند:ازتوبزرگ همت تردرجهان دیده ای یاشنیده ای؟گفت:بلی.روزی چهل شترقربان کرده بودم امرای عرب را.پس به گوشه صحرایی به حاجتی برون رفته بودم.خارکنی رادیدم پشته فراهم آورده.گفتمش:به مهمانی حاتم چرانروی که خلقی برسماط اوگردآمده اند؟گت: هرکه نان ازعمل خویش خورد منت حاتم طایی نبرد